آبتینآبتین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آبتینی عاشقتیم

یک روز بارونی زیبا

1390/8/4 9:39
نویسنده : مامانی
502 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم . مامان جونی امروز عزمم و جزم کردم که وبلاگت رو به روز کنم چون به امید خدا تا تولدت چیزی نمونده و من دارم روز شماری میکنم برای روز تولدت عزیزم . البته تا حدودی هم کارامو کردم چون امسال میخوام به امید خدا دو تا تولد برات بگیرم یکی برای فامیلا یکی دیگه برای دوستای خانوادگی بابایی اینا. خدا ایشالا بهم کمک کنه تا بتونم هردو رو خوب برگزار کنم .  

راستی امروز با هم دیگه اولین بارون پاییزی رو تجربه کردیم . صبح خیلی قشنگی بود . اونقدر هوا عالی بود و ما چون زود رسیدیم با همدیگه رفتیم تا درکه یه دوری زدیم ولی از ماشین پیاده نشدیم چون بارون خیلی شدید بود تو هم کلی هیجان زده شده بودی و ذوق میکردی . به قول خودت بعدشششششم رفتیم یه سوپر شیک کلی برات خرید کردم .که صبحانتو تو ماشین بدم  اما تو فقط یه ذره بیشتر نخوردی . طبق معمول هم من مجبور شدم دوباره خامه عسلی که برات خریده بودم با نون بربری با خاله جون تو اداره بخوریم و بیشتر تپلی بشیم.

تازه امروز میخوایم بریم شمال یه کم هوا بخوریم و یه حال و هوایی عوض کنیم ایشالا بهمون خیلی خوش بگذره.

بوسسسسسسسسسسسسسسسسس. فدات شم عشقم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ماهان عشق ماشین
4 آبان 90 9:59
وااااااااااای خوش به حالتون.چه کیفی میده تو ماشین بشینی و درحالی صبحونه بخوری که بارون داره تند تند به شیشه میزنه.
آبتین جونم پیشاپیش تولدت مبارک.


مامان هستی
4 آبان 90 10:03
سلام یه مدت نبودی
به وبلاگ دخترمن هم سر بزن .با اجازه لینکت کردم


مامان محیا
4 آبان 90 10:41
نگران نباش...همیشه اونطور که گفتی مهمونیهات خوب برگزار میشه...موفق باشی