تولد آناهیتا
صبحت بخیر عزیز دلم . فدات شم که چقدر صبح خوابت میومد. از بس که شبا دیر می خوابی .صبح خواب بودی که آوردمت مهد و مامان هستی جون زحمت کشیدو برات رختخواب گذاشت منم شما رو خوابوندم و اول به خدا و بعد به خاله الناز سپردمت و اومدم اداره.
تعطیلاتی که گذشت تعطیلات خوبی بود چون ما ٣ تا تولد رفتیم. ولی به دلیل محدودیت فقط عکس یکی از تولد رو میتونم بزارم . اونم تولد آناهیتا جون به قول خودت که کوچولو بودی آتاتا رو.
قربونت خندت برم.. اینجا طبق معمول من و شما آماده شده بودیم که بریم ولی بابایی هنوز آماده نبود.
تو گل خندون منی
آناهیتا جون .مامانش ببین ماشالا چقدر خانم شده
دست خاله مژگان درد نکنه با این هنر نمایی چه لباسی دوخته
اینم کیک تولد
عضو چهارم خانواده ما.( تدی جون) این اسم رو آبتین طلا انتخاب کرده .
آبتین و تدی بعد از حمام
آبتین و تدی مشغول تماشای کارتون
عسلم بچه داریش بیسته
تا حالا برای خودت مای بیبی می خریدیم . از حالا به بعد باید برای تدی بخریم