آبتینآبتین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آبتینی عاشقتیم

خرداد 1391

عزیز دلم سلام. مامان جون این روزها سرم خیلی شلوغه و کمتر به وبلاگت سر میزنم. راستی از همین جا از  عمو مجتبی تشکر میکنم که به وبلاگت سر میزنه و برات پیام میزاره. مامان جون تعطیلاتی که گذشت تعطیلات خوبی بود چون شروعش با یه عروسی بود . عروسی ریحانه جون . اینجا آماده شدی که بریم عروسی به قول خودت چه تیپیییییییییییییییییییییییییییی زدی بعدش هم رفتیم شمال چون هم تولد بابا بزرگ بود هم روز پدر اینجا رفته بودیم شیرینی فروشی که برای تولد بابا بزرگ کیک بخریم. وقتی میریم شمال چقدر موهات فرفری و بد میشه برای همین هم تو همون شمال فرستادم آرایشگاه و صفای به سرو کله ات دادی . اینجا از درختای خونمون میوه کندی و داری میخوری .این...
21 خرداد 1391

روز زن مبارک

به همه دوستان و همکارای عزیزو مامانای نی نی  وبلاگی مهربون : پیشاپیش : روز ما موجوات زیبا، دوست داشتنی،‌حساس ،‌عاقل ، مدیر،‌مدبر، خلاق و فداکار مبارکمون باشه. فقط خودمون میدونیم چه جواهراتی هستیم. ...
17 ارديبهشت 1391

اردیبهشت 1391

سلام پسر گلم. تصمیم گرفتم خاطراتت رو ماه به ماه برات بنویسم. مثلا تولد مادر بزرگ که یه تولد ٥ نفره بود در شمال برگزار کردیم . اینم کیکش بعدش تولد خودم بود. این کادوی خوشگل رو هم خاله جون ( همکارم ) زحمت کشیدند.   یه روز هم عمو جون زحمت کشیدند و هماهنگ کردند شما رفتی برنامه خاله شادونه که پخش زنده بود. ٦ اردیبهشت که تعطیل بود رفتیم شمال ( شهسوار ویلای خانم خلیلی دوست مامان بزرگ) ساحل سنگی رامسر من و مامانی (‌مامان بابایی)ساحل رامسر   پنج شبنه گذشته هم عمو اینا اومدند منزل ما و ما هم طبق معمول که وقت و بی وقت برات تولد میگیریم. دوباره برات یه تولد باشکوه برگزار کردی...
17 ارديبهشت 1391

19 فروردین

سلام گل گل مامان. دیروزبعد از مدتها اصرار و توصیه بابایی به  من که باید بری باشگاه و ورزش کنی خلاصه با سلام و صلوات وسایل ورزش رو برداشتیم و رفتیم دنبال بابایی که شما رو نگه داره من برم باشگاه اما وسط راه طبق معمول تا چششمش به  دو تا دار و درخت افتاد از خود بیخود شدو ما رو برد پارک چیتگر . ورزش که نکردیم هیچی کلی هم کالری به بدنمون اضافه کردیم. با خوردن چیپس و پفک و بستنی . بابایی دیگه.ما که همه زندگیمون توی بیرون و جاده و دشت و دمن میگذره تازه به من میگه خیلی بیحالی .اینم چند تا عکس از ورزش کردن ما     ...
20 فروردين 1391

سال نو مبارک

سلام به همه دوستای نی نی وبلاگی و مامانای عزیز  امیدوارم که سال جدید سالی توام با سلامتی و موفقیت برای همه باشه و سال خوبی رو آغاز کرده باشید. لحظه تحویل سال بابایی در حال قرائت قرآن   آبتین طلا در حال رفتن به میهمانی نوروز ١٣٩١   همدان گنج نامه   همدان (گنجنامه)             البته یه چند تا عکس دیگه هم هستش که بعدا" میزارم راستی پارسا یکی از دوستای خوب مهد کودکی آبتین از سال جدید دیگه دانشگاه نمیادو مامان و باباش به شهر خودشون منتقل شدن. از همینجا به دوست خوبم خانم طلوعی و پارسا جون میگم دوستتون دارم ...
19 فروردين 1391

آبتین و آرمان

       عزیزم صبح قشنگت بخیر . تعطیلات آخر هفته ای که گذشت تعطیلات خوبی بود . خدا رو شکر .همین اینکه تعطیل بودیم و تو خونه پیش هم  بودیم هم اینکه بابایی سمینار داشت و به خواهش ما سمینار  نرفت و پیش ما موند. چهارشنبه رو با آرمان جون و مامانش رفتیم بوستان نهج البلاغه  که البته از قبل به خاطر ورود ما رزرو شده بود و کسی رو راه نمی دادند بعدش رفتیم پردیس زندگی و طبق معمول ِCD.خریدیم و رفتیم خونه . بعدازظهرش هم با بابایی رفتیم برای شما کفش خریدیم.پبج شنبه هم مهمونی دعوت داشتیم که رفتیم( منزل خانم خلیلی. دوست مامان بزرگ )خیلی هم خوش گذشت. چون دوستای بچگی بابایی همه اونجا بودند. اینم چند تا عکس ...
29 بهمن 1390

ولنتاین مبارک

همسر و پسر عزیزم اگه شکلات بودید شیرین ترین بودید. اگه عروسک بودید بغلی ترین بودید. اگه شمع بودید پر نورترین بودید. و حالا که با منید عزیزترینید. ولنتاین مبارک     ...
25 بهمن 1390